به نام مادر…

136657497014 به نام مادر...

 

مادر آب داد، مادر نان داد، مادر غذا داد، مادر دیکته‌ها را برای‌ما می‌خواند، در حالی که به خاطر پوست کندن پیاز اشک از چشمانش جاری بود، مادر دانشگاه رفت، مادر با ما بزرگ شد، مادر با ما درس می‌خواند…

 مادر لباس ما را آماده می‌کرد، مادر خوراکی مدرسه را در کیف ما می‌گذاشت، مادر مشورت می‌داد،‌ مادر درباره عشق و زندگی با ما صحبت می‌کرد، مادر کتاب می‌خواند و بعد کتابی را که می‌خواند برای ما تعریف می‌کرد و ما علاقه‌مند می‌شدیم همان کتاب را بخوانیم…

مادر اسم ما را در مدرسه‌های خوبی نوشت که مدام با پاشنه‌های ساییده کفشش بین محل کارش و مدرسه در حال دویدن بود تا جواب معلم و مدیر ما را بدهد، «چرا بچه شما درس نمی‌خواند؟»، مادر جواب می‌داد، «چرا مانتوی بچه شما کم‌رنگ شده است؟ مگر نمی‌توانید یک روپوش نو بخرید؟» و مادر جواب می‌داد، مادر ناسزا می‌شنید، مادر از بقال و راننده آژانس و نانوای محل گاهی حرف‌های نامربوط می‌شنید که قبلا نمی‌شنید، حتی مادرش هم نشنیده بود…

مثلا به راننده آژانس چه ربطی دارد که مادر چرا همیشه در حال دویدن است یا به بقال محله چه ربطی دارد که مادر چرا نفس‌نفس می‌زند، مادر گل‌ها را آب می‌داد و ما بزرگ می‌شدیم، مادر پیر نمی‌شد، با ما جوان می‌شد و تمام ایوان کوچک ما را بوی شب‌بوها برداشته بود و همسایه پایینی همیشه بر سر مادر فریاد می‌زد و از او می‌خواست که ایوان را تعمیر کند و مادر پول نداشت، مادر کارهای دیگری هم می‌کرد.

مادر گاهی آنقدر گریه می‌کرد که ما تا چند روز دل‌مان باران نمی‌خواست، مادر کم‌کم شروع به فکر کردن درباره چیزهای جدید کرد، آینده ما…

حالا دیگر وقتش بود، باید تنها می‌رفتیم، تنها می‌جنگیدیم و ما هم از بقال و راننده و نانوا ناسزا می‌شنیدیم، مادر به فکر کارآفرینی افتاد تا برای ما کاری پیدا کند، حالا دیگر پاشنه‌های کفشش کاملا درآمده بود…

مادر اصلا شبیه آن زن‌های رویایی نبود که در فیلم‌ها می‌دیدیم، با ناخن‌های زیبا و لبخندهای مصنوعی و کفش‌های پاشنه بلند، مادر جواب می‌داد، به پلیس که همسایه برایش آورده بود، به مامور زیباسازی شهر که باز بقال محل برایش آورده بود، مادر جواب می‌داد به هر کس که بیهوده به ما توهین می‌کرد، مادر کم‌کم شب‌ها خوابش نمی‌برد، نگران خیلی چیزها بود، آخر همه چیز گران شده بود، خیلی گران…

دیگر پول داخل کیف کهنه‌اش به همه چیز نمی‌رسید، گاهی از خجالت همسایه برای دیر دادن پول قبض آب و گاز پنهانی و شبانه به خانه می‌آمد، مادر همه چیز را در دلش می‌ریخت و به ما نمی‌گفت، اما ما نمی‌فهمیدیم، پدر هم می‌فهمید، اما ذهن پدر هزار جا درگیر بود، چون او پدر بود!

آقای محترمی‌ که همه برای او احترام قائل بودند و هرگز با کیف کهنه‌اش در خیابان‌ها نمی‌دوید تا قبل از تعطیلی مدرسه بچه‌هایش خانه باشد و به آنها غذا بدهد، پدر کارهای مهم‌تری داشت و مادر پدر را دوست داشت، شاید مادر جلوی ما این را نمی‌گفت…

اما من می‌دانم که مادران همیشه پدران را دوست دارند و مادر کم‌کم جوان می‌شد از بس فکر می‌کرد که چه باید کرد و مادر دیگر شب‌ها نمی‌خوابید از بس راه می‌رفت که چه باید کرد و حتی وقتی که گفتند هفتم مادرت است و باید بر سر مزارش بروی من می‌دانستم که خوابش نبرده است…

مادر حتی بعد از مرگ هم خوابش نبرد، چون داشت فکر می‌کرد و مادران امروز آب می‌دهند، نان می‌دهند، غذا می‌پزند، درس می‌خوانند، کار می‌کنند و در حال فکر کردن یک نفر به آنها می‌گوید مرده‌اند و فقط من می‌دانستم که مادر نمرده است، من می‌دانستم و شب‌بوها که ایوان را گیج عطر خود کرده بودند، مگر مادر هم می‌میرد؟

بلند شو مادر! هزارتا کار داری…

مادر نمرد از بس که عاشق بود…

مرا به کعبه چه حاجت، طواف می کنم “مادری” را که برای لمس دستانش هم، وضو باید گرفت…

سوال و جواب های ثبت نام یارانه !(طنز)

سوال و جواب های ثبت نام یارانه !(طنز)


سوال و جواب های ثبت نام یارانه !(طنز)

مرحله اول: شما خجالت نمی کشی اومدی ثبت نام یارانه؟! آخه 45500تومن ارزشی داره که ازش انصراف نمی دی؟! اصلا هیچ می دونی اگه بیخیال یارانه ات بشی، مسئولین می تونن با بخشی از پول حاصل از انصراف از یارانه، باقی مناسبت ها رو هم بهتون پیامکی تبریک بگن؟!

خودت بگو! 45500تومن بیشتر ارزش داره یا اینکه بهت با پیامک تبریک بگن؟! حتی شاید اگه تعداد انصرافی ها از یارانه زیاد باشه این بودجه وجود داشته باشه که مسئولین دولتی در سال 94، به جای پیامک، یکی یکی به شهروندها زنگ بزنه و تلفنی سال نو رو تبریک بگه!

اگر شما با توجه به موارد گفته شده؛ هنوز هم رویت می شود یارانه بگیری به مرحله دوم برو!

مرحله دوم: واقعا که عجب رویی داری شما! مگه ندیدی فتیله ای ها از یارانه شون انصراف دادن؟! مگه زیرنویس های تلویزیون رو نخوندی؟! مگه شکوفایی اقتصادی کشور برات مهم نیست؟! لااقل به حرف زن چینی ارسطو در سریال پایتخت توجه می کردی و وارد این مرحله نمی شدی!

حالا که اینطور شد اینقدر این مراحل رو کش می دیم که وسط هاش لنگر یک کشتی بیفته روی کابل اینترنت و نتونی کامل ثبت نام کنی! چیه؟! هنوز از گرفتن یارانه منصرف نشدی؟!

مرحله سوم: اصلا ازت توقع نداشتم به مرحله سوم بیای! انگار زبان درخواست و خواهش برای شما کاربرد نداره! از اینجا به بعدش باهات شوخی ندارم! هر چی درآمد داری باید بنویسی!

ببین! به من میگن "سایت رفاهی دات آی آر!" من زنت نیستم که بخوای منو بپیچونی و بگی ندارم و حساب بانکی ام  خالیه! آمارت رو اساسی دارم! می خوای بگم الان توی جیب اون کت آبیت که توی چوب لباسی هست چند هزار تومن داری؟! به نقع خودته از گرفتن یارانه انصراف بدی و به مرحله چهارم نری!

مرحله چهارم: نه! انگار راستی راستی می خوای یارانه بگیری! یک یارانه ای نشونت بدم که خودت کیف کنی! خب! نگفتی چقدر درآمد داری! ... خب این 700تومن که هیچی! شغل دومت رو بگو ...یعنی چی شغل دوم نداری؟! مگه میشه؟! من سایت رفاهی هستم، بچه که نیستم!!

آخه چطور با 700تومن و 3 تا بچه زندگی می کنی؟! یعنی من باور کنم با این درآمد میشه زندگی کرد؟! ... راستی! اگه شغل دوم نداری، چرا شب ها دیر میای خونه؟! پول خورد توی ماشینت چیکار می کنه؟! مسافرکشی می کنی؟! ... کاریت ندارم! راستشو بگو! هنوز هم فرصت برای انصراف از یارانه وجود داره

مرحله پنجم: خودت خواستی! فردا نگی چرا اینطور شد! .... ببین! هر چقدر پول توی بانک ها داری رو برامون بنویس. زمین و ماشین هم داری بنویس. طلاهای زنت و سکه هایی که قایم کردی رو هم فراموش نکن.

البته ما آمار همه اینها رو داریم، منتها می خوایم امتحانت کنیم ببینیم چقدر انسان راستگویی هستی! اگه راستشو بگی، بعدا به جای یارانه، بهت خدمات می دیم ولی اگه یارانه بگیری به خدمتت می رسیم!

مرحله ششم: فکر نمی کردم تا این مرحله بالا بیای! دوربین وبکم رو روشن کن، حالا دوربین رو بگیر طرف یخچال و در یخچالت رو باز کن، می خوام توی یخچالت رو ببینم! ... این چرا خالیه؟! نکنه از قبل می دونستی توی یخچالت رو چک می کنیم به همین دلیل همه گوشت ها و میوه ها رو از توش برداشتی! بهت که گفتم، من رفاهی هستم، سرم کلاه نمیره! به نفع خودته نری مرحله بعدی!

مرحله هفتم: باشه! خیالی نیست! وقتی حسابات رو چک کردیم و درآمد واقعی ات رو فهمیدیم و اومدیم شونصد برابر یارانه ای که بهت دادیم رو از حلقومت کشیدیم بیرون، متوجه می شی که نباید از همون اول برای دریافت یارانه ثبت نام می کردی.

مرحله آخر: امیدوارم هر چی یارانه گرفتی خرج دوا دکترت بشه! خیلی نامردی که بیخیال دریافت یارانه نشدی. حالا اگه هنوزم تصمیمت عوض نشده، دکمه "تایید" رو بزن تا هم ثبت نامت تکمیل بشه و هم یکم ویروس به رایانه ات منتقل کنم تا لااقل دلم خنک بشه!

منبع:jamnews.ir

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد